سردار شهيد محمد اسلامي نسب
عبارت «حیدر کرار» از کجا آمده است؟
نقلها این است که " مرحب " ( پهلوان قدرتمند یهودی ) یک سنگ آسیا را به عنوان محافظت از سرش علاوه بر کلاهخود روی سرش گذاشته بود!
حالا این آدم چقدر گردن کلفت بود و چه قد و قامتی داشت را نگفتهاند اما این را گفتهاند!
اصلاً این را میدیدند میترسیدند، وقتی که لشکر مسلمانها برگشتند ؛ فرمانده میگفت سربازان من ترسیدند، سربازان هم میگفتند فرمانده ترسیده.
حکم امام علی (ع) در قبال دختر بی گناه!
دختری بی گناه را به نزد عمر آوردند و به زنای او گواهی دادند
و اینک سرگذشت دختر بی گناه :
در کودکی پدر و مادر را از دست داده بود ، مردی از او سرپرستی می کرد، آن مرد مکرر به سفر می رفت، دخترک بزرگ شده و به مرتبه زناشوئی رسید.
همسر آن مرد می ترسید شوهرش دختر را به عقد خود درآورد؛ از این جهت حیله ای کرد و عده ای از زنان همسایه را به منزل خود فراخواند تا دست و پای دختر را بگیرند و زن با انگشت، بکارت دختر را برداشت.
شوهرش از سفر بازگشت .
زن به او گفت: دخترک مرتکب فحشاء شده، و زنان همسایه را که در ماجرایش شرکت داشتند جهت گواهی حاضر ساخت.
مرد قصه را نزد عمر برد و مطرح نمود ، عمر حکم نکرد و گفت:
برخیزید نزد علی بن ابیطالب برویم. آنان برخاسته و همه با هم به محضر امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شدند و داستان را برای آن حضرت بیان داشتند.
امیرالمومنین علیه السلام به آن زن رو کرد و فرمود:
آیا بر ادعایت گواه داری؟ گفت: آری، بعضی از زنان همسایه شاهد من هستند، و آنان را حاضر ساخت.
آنگاه حضرت شمشیر را از غلاف بیرون کشید و در جلو خود قرار داد و فرمود: "تمام زنها را در حجره هایی جداگانه داخل کنند ، و آنگاه زن آن مرد را فراخوانده و بازجوئی کاملی از او به عمل آورد ولی او همچنان بر ادعای خود ثابت بود
پس او را به اتاق سابقش برگرداند و یکی از گواهان را احضار کرد و خود، روی دو زانو نشست و به زن شهادت دهنده فرمود:
مرا می شناسی؟
من علی بن ابیطالب هستم و این شمشیر را می بینی شمشیر من است و زن آن مرد، بازگشت به حق نمود
و او را امان دادم، اکنون اگر راستش را نگویی تو را خواهم کشت!
[[ از این جمله بر مى آید که مستکشف حق مانند مصلح، دروغگو محسوب نمى شود و شاید هم منظور از بازگشت به حق این است که آن زن به جاى اولش که توقفش در آنجا حق بوده بازگشته و مقصود از امان ، امان از ستم بر او است که به نحو توریه فرموده است.]]
زن بر خود لرزید و به عمر گفت: ای خلیفه! مرا امان ده، الان حقیقت حال را می گویم.
امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: پس بگو.
زن گفت: به خدا سوگند حقیقت ماجرا از این قرار است: { چون زن آن مرد، زیبایی و جمالِ دختر را دید، ترسید شوهرش با او ازدواج نماید ، از این جهت ما را به منزل خود فراخواند و مقداری شراب به دختر خورانید و ما او را گرفتیم و خود با انگشت بکارت دختر بی گناه را برداشت. }
در این موقع امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
الله اکبر! من اولین کسی بودم پس از حضرت دانیال که بین شهود تفرقه انداخته از این راه حقیقت را کشف کردم.
و سپس بر تمام زنانی که تهمت به ناحق زده بودند حد افتراء جاری کرد، و زن را وادار نمود تا دیه بکارت دختر { چهارصد درهم } را به او بپردازد و دستور داد آن مرد، زن جنایتکار خود را طلاق داده و همان دختر را به همسری بگیرد
و آن حضرت علیه السلام مهرش را از مال خود مرحمت فرمود.
پس از اتمام و فیصله قضیه، عمر گفت: یا اباالحسن! قصه حضرت دانیال را برای ما بیان فرمایید.
.
.
.
دل به پاییز نسپرده ایم!!
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !
گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم
قیصر امین پور
چون نگریم من که یک دریا گُهر ، گم کرده ام
گریه طولانى امام سجاد(ع) بر امام حسین(ع)
ابن عساکر به سندش از امام جعفر بن محمّد(علیه السلام) نقل کرده که از على بن الحسین (علیه السلام ) درباره کثرت گریه اش سؤال شد؟
حضرت فرمود: «لا تلومونى، فانّ یعقوب (علیه السلام) فَقَد سبطاً من ولده فبکى حتى ابیضت عیناه من الحزن ولم یعلم انّه مات. وقد نظرت إلى اربعة عشر رجلا من اهل بیتى یذبحون فی غداة واحدة، فترون حزنهم یذهب من قلبى ابداً؟» (1)
{ مرا ملامت نکنید؛ زیرا یعقوب (علیه السلام) یکى از اولاد خود را گم کرد، و آن قدر گریست تا دو چشمانش از حزن سفید شد در حالى که نمى دانست که از دنیا رفته است. این در حالى است که من مشاهده نمودم چهارده نفر از اهل بیتم را که در صبح یک روز سر بریدند. حال شما گمان کرده اید که هرگز این حزن از قلبم بیرون مى رود؟ } (2)
یک پسر گم کرد یعقوب، از فراقش گریه کرد / چون نگریم من که یک دریا گُهر ، گم کرده ام
پی نوشت:
1 - ترجمه امام سجاد(علیه السلام) ازتاریخ دمشق، ص 49و50
2 - گردآوري از کتاب: اهل بیت از دیدگاه اهل سنت، على اصغر رضوانى، مسجد مقدس جمکران، قم ، 1385 ه.ش، ص 53
قنبر ، غلام علی(ع) نزد من عزیزتر و گرامیتر از هر کسی هست
ابن سکین یکی از دانشمندان و ادیبان عصر متوکل عباسی به شمار می آید. او ارباب لغت و در علوم مختلف صاحب نظر بود،علاقه و محبت فراوانی به اهل بیت علیم السلام داشت ، وی مسئول تدریس(معلم) فرزندان متوکل عباسی بود، روزی متوکل او را به حضور خود فراخواند و از او سوال نمود :
آیا این دو فرزند من ( معتز و معید ) نزد تو عزیزترند یا دو فرزند علی ابن ابیطالب ( حسن وحسین ) ؟
ابن سکین با آنکه صد در صد یقین داشت اگر راست بگوید بخاطر این راستگویی و حقیقت جویی از دست معتز در امان نخواهد بود و جانش به خطر می افتد ، اما از روی ارادت و ایمانی که به اهل بیت علیم السلام داشت با صراحت تمام و بدون تاملی گفت :
ای متوکل حسنین که شاءنشان اعلاءتر از آن است که با فرزندان شما مقایسه شوند ، ای متوکل اینگونه سوال کن که فرزندان تو نزد من گرامی ترند یا قنبر ، غلام علی که خادم حسنین است؟
می گویم به خدا که قنبر نزد من عزیزتر و گرامیتر از هر کسی هست ؛ حتی فرزندان تو.
عاقبت گرگ زاده ، گرگ شود
گر چه با آدمی بزرگ شود
متوکل ملعون بسیار برآشفت و به جلاد دستور داد دست و پای ابن سکین را ببندد و از پشت گردن ، سوراخی به دهان وی باز کند و زبانِ حق گوی وی را از قفا بیرون بکشد.
سرچه باشد که نثار قدم دوست کنم؟
این متاعی است که هر بی سر و پایی دارد
چهارم رجب 244 هجری قمری
*********
ابن سکین از بزرگان عرب
بود معلم صاحب علم و ادب
ابن سکین مرد هشتاد ودو سال
کز برای مردمان بودی وصال
روزی زان پرسید به قصد،عبدالملک
یا دو صد نیرنگ و صد دوز وکلک
کین دو فرزندان من اولاترند
یا حسن یا حسین بالاترند؟
ابن سکین ماند اندر این جواب
که چه گوید با طرف در اضطراب
گفت پیمبر گفت دو اولاد علی
سیدند و ریشه دارند از نبی
این سخن اندر دهانش بود درون
کز قفا کردند زبانش را برون
اینچنین بودند عهرون ، حکام قدیم
حکم می کردند غلط بی ترس وبیم
سرآینده شعر : کریم فرزادفر ، متخلص به عهرون
شیخ زکزاکی در اجلاس بینالمللی زنان و بیداری اسلامی - 1391
خبرگزاری فارس:
این عکس را از آرشیو خبرگزاری فارس در سال 1391 پیدا کردم که در آن شیخ زکزاکی در کنار آیت الله جنتی در اجلاسیه ای با موضوع " زنان و بیداری اسلامی " نشسته اند
منبع : فارس